ماه قلب من به قلم فاطمه سیاوشی
پارت بیست و نهم :
تلفن خونه زنگ خورد که کاوه برداشت نمی دونم پشت تلفن کی بود اما کاوه سریع کاپشنش را برداشت و زودرفت حتی توضیحی هم نداد. دلم مثل سیرو سرکه می جوشید و دل نگران بودم چون هرچی با کامیار تماس می گرفتم جواب نمی داد. موبایلم زنگ خورد که سریع دکمه اتصالو زدم.
_الو کاوه...
_المیرا من
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۸۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دخترک جذاب
۱۵ ساله 00واییی چقد غمگین اشکم در اومد دایی منم بخاطر سرطان لعنتی فوت کرد😔😔😟🥺
۳ سال پیشمبینا
80نویسنده خواهش میکنم نزارید غمگین بشه خواهش میکنم کامیار نمیره
۳ سال پیشیاسمین
۲۲ ساله 50نفسم بالا نمیاد🥺🥺🥺🥺🥺ترخداااا نه نویسندهه المیرا این همه سختی کشید حقش نیست این همه عذاب ...
۳ سال پیش...
90تورا خدا با ما این کار نکن طاقت این که کامی بمیره ندارم حالش خوب بشه🙏 با این که این رمانه ولی دلم درد گرفت چون مامانم با این مرض سرطان از دست دادمش😔 برای همه ی مریضای سرطانیها دعا کنید
۳ سال پیشفاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
خدا مامانتو رحمت کنه عزیزکم
۳ سال پیشزینب
۲۰ ساله 100ای مهمان کاوه به احتمال زیادامیره چه شودوای اگه امیر المیرارودیدببینیم چه عکس العملی ازخودش نشون بده وای المیرااگه امیردیدسکته می کنه
۳ سال پیشهیفاء
۲۵ ساله 60مثل اینکه قراره امیربیاد
۳ سال پیشنازیلا
70احساس میکنم اون مهمون که از دبی میاد امیر هست اگر اینجوری بسه واااای 😔😪
۳ سال پیش
آیهان
10رمان فوق العاده خوبی فقط امیدوارم پایان خوبی داشته باشه ممنون ازنویسنده عزیز